انتقال زائران اربعین از شلمچه با ناوگان ایرانی امکان پذیر شد هوای کشور گرم‌تر می‌شود (یکم مرداد ۱۴۰۳) افزایش ۱.۳ درجه‌ای میانگین دمای هوای ایران در تیرماه تعطیلی و کاهش ساعت کاری ادارات و بانک‌های قم از دوم مرداد ۱۴۰۳ + جزئیات دستمزد عجیب سوادآموزی هر بیسواد در کشور خراسان‌رضوی پیشگام در واکسیناسیون دام نمرات امتحان نهایی چه زمانی اعلام می‌شود؟ بی‌اختیاری ادرار، یکی از علائم اصلی اختلال در کف لگن است بهره‌مندی ۵ هزار دانش‌آموز مشهدی از خدمات بهزیستی پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (دوشنبه یکم مرداد ۱۴۰۳) | تداوم وزش باد در استان تا پایان هفته برای اولین بار در خراسان‌رضوی؛ افتتاح مرکز نگهداری شبانه‌روزی موقت اوتیسم تجویز آنتی‌بیوتیک در ایران ۱۰ درصد بیشتر از میانگین جهانی قاچاق معکوس دخانیات به دلیل قیمت پایین در ایران توصیه‌هایی در خصوص خشکی چشم | زائران اربعین مبتلا به خشکی چشم، اشک مصنوعی همراه داشته باشند کشف و ضبط ۱۳۰ قبضه سلاح جنگی غیر مجاز در شادگان خوزستان تغذیه و تحرک کافی از عوامل اثر گذار در حفظ سلامت استخوان و مفاصل است علت تأخیر در واریز حقوق تیرماه ۱۴۰۳ بازنشستگان تأمین‌اجتماعی | تعطیلات رسمی بهانه تأخیر در واریز حقوق و مستمری نشود! چرا مدیریت مصرف آب در تابستان امسال ضرورت دارد؟ | مراقب گرمای غیر طبیعی تابستان امسال باشید ابلاغ بیش از ۶۱ هزار میلیارد ریال از اعتبارات سرمایه‌ای خراسان رضوی ماجرای نامه مخبر برای حداقل‌بگیران تامین اجتماعی چه بود؟ | سه میلیون تومان برای متناسب‌سازی نیست! راه‌اندازی چهارمین مرکز خدمات جامع سلامت آموزشی در دانشگاه علوم پزشکی مشهد
سرخط خبرها

از پدران و پسران

  • کد خبر: ۸۵۴۶۶
  • ۰۵ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۹
از پدران و پسران
محمدرضا امانی - نویسنده

از آخرین دفعه‌ای که با پسرم به استخر رفتیم، بیش از دو سال می‌گذرد. هنوز کرونا به زمین هجوم نیاورده بود و با درآغوش گرفتن عزیزانمان جهان هنوز جایی تحمل پذیر بود. آن روز با همه تلاش، انواع بازی‌هایی را که امکانش بود در قسمت کم عمق انجام دادیم، اما عمیقا حس کردم که خیلی به پسرم خوش نگذشته است.

پسرم توقع داشت مانند پدر‌های شجاع که پسرهایشان را بر دوش سوار می‌کنند و آرام آرام به قسمت‌های عمیق‌تر استخر قدم می‌گذارند، من هم مانند لاکپشتی میان سال او را بر پشتم بنشانم و به عمیق‌ترین قسمت استخر ببرم.

اما حقیقت این بود که من در طول زندگی هیچ وقت جرئت و جسارت عبور به آن طرف طناب قرمز را نداشته ام؛ همان طنابی که تو را پرتاب می‌کرد به قسمتی که جایگاه پدران قهرمان و شجاع بود.

همه اش تقصیر پدرم بود. اگر آن تابستانی که به شمال کشور سفر کرده بودیم و من یازده ساله بودم، به صرافت آموزش شنا به من نیفتاده بود، حالا این قدر از آب نمی‌هراسیدم. دریا موج‌های آرامی داشت و آبی بی کرانش دل آدم را خالی می‌کرد. من بر دوش‌های پدرم سوار بودم و همین طور موج‌های کوتاه را پشت سر می‌گذاشتیم و جلو می‌رفتیم.

مادرم با مانتویی نارنجی در ساحل روی زیلویی نشسته بود و وقتی سر برگرداندم تا ببینم چقدر از ساحل دور شده ایم، او را قد یک پرتقال دیدم. از ترس مو‌های پدرم را در مشت‌های کوچکم می‌فشردم و خجالت می‌کشیدم بگویم که بس است و دیگر جلوتر نرویم.

همان لحظه بود که جهان تاریک و هولناک زیر آب را تجربه کردم. از اکسیژن خبری نبود و به جای نفس کشیدن، آب تلخ خزر بود که به دهان و بینی ام راه یافته بود. پدرم با روشی بدوی سعی کرد ترسم از آب را بشکند. احتمالا می‌خواست صحت جمله معروف «از هرچه که می‌ترسی، خودت را میانش پرتاب کن» را روی من امتحان کند.

او من را مثل یک گونی سیب زمینی بر آب‌های مواج خزر سپرده بود و حالا که ناپدید شده بودم، انگار که آن سیب زمینی‌ها غلتیده باشند و در جوی آب افتاده باشند، دست می‌کشید تا بخشی از من را در زیر آب پیدا کند.

چند روز پیش وقتی از جلو مجتمع آبی که در مدت کرونا بسته شده بود، می‌گذشتم، افرادی را دیدم که در صف خرید بلیت ایستاده اند. نزدیک‌تر شدم تا از گشایش استخر مطمئن شوم.

همین طور که آن ترس قدیمی داشت ضربان قلبم را تند می‌کرد و زانو هایم داشتند رمق از دست می‌دادند، چشمم به آگهی روی دیوار افتاد: «آموزش شنای خصوصی برای تمام سنین.» با گوشی عکسی از آگهی گرفتم و به سمت خانه راه افتادم.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->